meysamjon



امد زدور باز هم اوای صداییــ / شوق رسیدنش را میشنومــ

میشکافت پرده دلم را / به اجابت کردن او

دستان دلمــ باز گشوده اغوش بی حواسی خیالش را

پر کشید روحم در صدای ارامش او

پنجره قلبم باز نشد به شوق رهای روح

صدایشـــ می آیــــد هنوز


میشکافد صدایه هنجره روحم . کالبده آشفته به خیالی ام را

اه سخت است تنهایی زیستنــ تنها گذاشته ام روحم را در این قفس

قفس را خواهد شکست زندگی ام تمام میشود تا وجودی از تو شوم ای تمام وجود من

صدایمـ را میشنویــ و من تروو میخوانمــ / خاموشیـ صدای درونم تو را زمزمه کرد

ای تنهایی من


آخرین مطالب
آخرین جستجو ها